ما که اینطور غریب نبودیم

ساخت وبلاگ

تمام صداها از جنگل روفته شده بود. و یک سکوت عظیم، نغمه ی زلال را مینوشید درختانی که شاخه هایشان را افشانده بودند، برگهایی که میشکفتند یا میپژمردند، و حیواناتی که تنفس میکردند، همه خفه شده بودند... و شب نشکسته و دست نخورده و سالم، گوش میداد.

مردی، در سالن خالی مینواخت ... میان دهکده ی نامسکون، در قلب شبی که سلاح های منجمد کمین میکشیدند، میان ظلمت شبی که ترس و تصادم، گشتی ها را انتظار میکشید، مرد، چنان مینواخت که گوئئ در درشتی سیل زده تنهاست، بکلی تنهاست.

پاره وقت... هفدهم...
ما را در سایت پاره وقت... هفدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laminor بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 18:04